راوی چهارم
راوی چهارم

راوی چهارم

چگونه باید کتاب خواند. ویرجینیا وولف

   

خواندن مقاله‌ای درباره کتاب خواندن می‌تواند سودمند و لذت‌بخش باشد، اما وقتی این مقاله به قلم نویسنده‌ای چون ویرجینیا وولف نوشته شده باشد، چیزی ورای سودمندی و لذت‌بخشی در آن خواهد بود که جز با خواندنِ آن، درک و دریافت نمی‌شود. 

وولف حتی در این متن غیر داستانی خود، ادبیات عظیمی را خلق می‌کند؛ او در این مقاله چند صفحه‌ای، ما را به سفری در جهان ادبیات می‌برد؛ سفری که گرچه کوتاه است، اما پس از بازگشت از آن، بدون شک تغییری آشکار در نگاه و بینش ما نسبت به ادبیات ایجاد خواهد شد. 

خط به خط این نوشته حرفی برای گفتن دارد و موضوعی برای اندیشیدن. می‌توان بارها و بارها آن را خواند و از این مقاله کوتاه که مانند یک ترجیع­‌بندِ زیباست، لذت برد و چیزها آموخت. 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چگونه باید کتاب خواند نام مقاله یا جستاری است به قلم بانوی نویسنده انگلیسی، ویرجینیا وولف. این مقاله همانطور که از نام‌اش پیداست، درباره روش کتاب‌ خواندن است؛ البته نه درباره اینکه روزانه چند ساعت یا چند صفحه کتاب بخوانیم یا اینکه چه زمانی را برای کتابخوانی اختصاص دهیم. نوشته وولف پاسخ به این سوال است که: چگونه باید کتاب بخوانیم تا بتوانیم به درک درستی از آنچه می‌خوانیم برسیم و بتوانیم بیشترین بهره را از این تجربه حسی –یعنی کتاب‌خواندن– ببریم.

ویرجینیا وولف در این مقاله چند توصیه به خوانندگان خود دارد: 

۱. گوش ندادن به توصیه‌ها 

اولین توصیه‌ای که می‌کند این است که در کار کتاب‌خوانی به توصیه هیچکس گوش ندهید و تنها به شمّ و غریزه خود تکیه کنید. وولف استقلال را مهم‌ترین داشته یک خواننده و روح آزادی را نفْس مکان‌های مقدسی چون کتابخانه می‌داند. اما برای اینکه از این آزادی و استقلال به درستی بهره ببریم باید نکاتی را رعایت کنیم:

۲. کنار گذاشتن پیش‌فرض‌ها 

ما با انبوهی از کتاب‌ها که به دسته‌های مختلفی همچون زندگی‌نامه‌، داستان، شعر، رمان، تاریخ، نامه‌ها و ... تعلق دارند مواجهیم و درباره هر کدام از این دسته‌ها پیش‌فرض‌هایی در ذهن خود داریم. وولف می‌گوید هنگام خواندن، اگر این پیش‌فرضها را کنار بگذاریم آغازی تحسین‌برانگیز خواهیم داشت. پس بهترین کار این است که اجازه دهیم این خود کتاب باشد که بگوید چه چیزی را می‌خواهد به ما ارائه بدهد. 

۳. چیزی را به نویسنده دیکته نکنید 

برای اینکه حرف کتاب را مستقیما از خود کتاب بشنویم بهترین کار این است که با نویسنده همراه شویم به جای اینکه بخواهیم چیزی را به او دیکته کنیم؛ و ‌ابتدا کتاب را بخوانیم پیش از آنکه بخواهیم آن را نقد کنیم‌.

وولف پیشنهاد می‌کند بهتر است خودمان دست به قلم شویم تا بتوانیم دشواری‌های کار یک نویسنده را بهتر درک کنیم.

۴. استفاده از قوه تخیل برای درک بهتر رمان 

وولف رمان خواندن را یک هنر می‌داند آنهم هنری دشوار و پیچیده. بنابراین برای درک آنچه که نویسنده—هنرمند بزرگ ارائه می‌کند، باید بتوانیم از قدرت تخیل‌مان استفاده کنیم. 

او همچنین توصیه می‌کند که کتاب‌هایی چون زندگی‌نامه‌ها را نه تنها با هدف روشنگری در ادبیات یا شناخت اشخاص معروف، بلکه برای سرحال آوردن و مشغول کردن قدرت خلاقه‌مان  بخوانیم.

۵. فرایند پیچیده و بغرنج کتاب خواندن 

وولف [کتاب] خواندن را فرایندی پیچیده و بغرنج می‌داند. از نظر او خواندن مستلزم دو چیز است: تاثیر + حد اعلای درک. او می‌گوید برای رسیدن به لذت کامل از کتاب باید این تاثیرات مکمل هم باشند. این تاثیرات همان چیزهایی است که باید بر اساس آن کتاب را قضاوت کنیم. اما این قضاوت نباید بلافاصله بعد از خواندن کتاب انجام شود. به گفته وولف باید بگذاریم گرد و غبار خواندن فرو نشیند و تعارض و پرسشگری آرام گیرد. برویم، بگوییم، گلبرگ‌های پژمرده گل را در بر بگیریم یا بخواب رویم. آنگاه ناگهان بدون اینکه بخواهیم کتاب باز خواهد گشت اما متفاوت –چرا که طبیعت اینگونه تغییرات را می‌پذیرد. کتاب همچون یک کلیت بر فراز ذهنمان شناور خواهد شد و ورای آن چیزی خواهد بود که در جملات و عبارات خوانده‌ایم.

وولف اعتقاد دارد تنها بعد از طی کردن این فرایند است که می‌توانیم یک کتاب را با کتابی دیگر مقایسه کنیم. و همین مقایسه کردن نشان‌دهنده تغییر نظر ما می‌باشد. 

۶. قضاوت کردن درباره کتاب

وولف بخش دوم فرایندِ خواندن، یعنی قضاوت و مقایسه را سخت‌تر از بخش اول آن یعنی دریافت تاثیرات از کتاب می‌داند. 

ابلهانه است اگر وانمود کنیم که بخش دوم فرایند خواندن یعنی قضاوت و مقایسه به همان سهولت بخش اول –باز گذاشتن ذهن در برابر ازدحام تاثیرات بی‌حدوحصر– است.

از این رو ارزش‌گذاری یک کتاب و اظهار نظرهایی از قبیل موفق بودن یا ناکام بودن کتاب، و یا خوب یا بد بودن آن را کاری بس دشوارتر می‌داند و آن را نیازمند داشتن قوه تخیل، بینش و معرفتی سرشار می‌داند. از نظر او کمتر کسی می‌تواند دارای چنین ویژگی‌هایی باشد. پس پیشنهاد می‌کند که از این نوع قضاوت کردن و ارزش‌گذاری درباره کتابها پرهیز کنیم و آن را بر عهده منتقدان بگذاریم. 

اما از طرفی هم، به عنوان خواننده نمی‌توانیم قضاوتی نداشته باشیم. ما در هر لحظه از خواندن در حال قضاوت و ارزیابی آنچه می‌خوانیم هستیم. اینکه آیا چیزی که می‌خوانیم را دوست داریم یا از آن متنفریم. وولف همین ارزیابی دوست دارم و دوست ندارمِ خواننده را مایه اصلی صمیمیت او با نویسنده می‌داند. و همین ذائقه و رگ احساسی را روشنگر و هدایتگر اصلی او می‌داند. 

۷. تربیت احساس و ذائقه 

وولف می‌گوید که ما از راه احساس می‌آموزیم. اما همین احساس و ذائقه‌مان را می‌توانیم تربیت و حتی مهار کنیم. 

چگونه احساس و ذائقه خود را تربیت کنیم؟

• با اشتیاق و حرص و ولع زیاد ذائقه خود از انواع کتاب‌ها: شعر، داستان، تاریخ، زندگی‌نامه و... تغذیه کنیم.

• گهگاهی از خواندن دست بکشیم و به تفاوت‌های دنیای اطرافمان نگاه کنیم و در ناهماهنگی‌های آن تامل کنیم.

نتیجه تربیت و مهار ذائقه‌ و احساس‌مان چه خواهد شد؟  

• آنگاه درمی‌یابیم ذائقه ما که به تدریج تغییر کرده دیگر حریص نیست بلکه بیشتر انعکاس‌دهنده است.

• ما دیگر تنها، قضاوت‌کننده کتاب‌هایی خاص نخواهیم بود؛ و به شناختی از ویژگی‌های مشترک بین کتاب‌ها دست خواهیم یافت؛ و آنگاه این ذائقه تغییر یافته ما است که به ما خواهد گفت هر کتابی را چگونه بخوانیم و در نهایت ذائقه ما درک و دریافتمان از کتاب را نظم خواهد بخشید. و این بازشناسی و شناخت تفاوت‌ها، لذتی بیشتر به ما خواهد داد. 

۸. سخن آخر 

سخن آخر وولف با تاکید بر جمله‌ای آغاز می‌شود که بارها در این مقاله آن را گفته است: اینکه ادبیات هنری پیچیده است. از آن رو که خواندن فرایندی پیچیده است و نیازمند فراخواندن نادرترین وجوه تخیل، بینش و قضاوت است. و نتیجه میگیرد که ما حتی بعد از یک عمر خواندن کتاب نمی‌توانیم به جایگاه نقد کتاب برسیم. پس باید در مقام خواننده باقی بمانیم و اگر نقدی هم داریم در جایگاه خواننده نقد کنیم نه در جایگاه منتقد. وولف خواننده را کسی می‌داند که با عشق، و به آرامی کتاب می‌خواند و در عین جدیت تمام قضاوت می‌کند. او نقش خواننده را نقشی با اهمیت می‌داند و قضاوت او را در ارتقا کیفیت کار نویسنده بسیار تاثیرگذار. 

۹. هدف از خواندن 

اما وولف پیشرفت در کار و رسیدن به غایتی مطلوب را هدف نوشتن و یا خواندن نمی‌داند؛ او خواندن را لذت غایی و کاری می‌داند که به خودی خود خوب است. خواندن کاری‌ست که خواننده به آن عشق می‌ورزد: 

گاهی اوقات خواب می‌بینم که صبح رستاخیز فرا رسیده و فاتحان، دولتمردان و حقوق‌دانان گرانقدر آمده­‌اند تا پاداش خود –تاج‌ها، دیهیم‌ها و نام‌هایشان را که برای ابد بر مرمر حک شده است– دریافت کنند و آفریدگار آنگاه که ما را با کتاب‌هایمان در دست می‌بیند که می‌آییم بی هیچ دشمنی‌ای، رو به پطرس مقدس کرده و می‌گوید "نگاه کن، اینها نیازمند هیچ پاداشی نیستند. چیزی در اینجا نیست که به آنها هدیه کنیم. آنها به خواندن عشق می‌ورزیدند. "

او در پایان، مقاله‌اش را نه با نام خودش ویرجینیا وولف —که در زمان حیاتش نیز به عنوان نویسنده‌ای توانا شناخته شده بود— بلکه با عنوان  خواننده عادی به پایان می‌برد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

درباره ترجمه: این مقاله یا جستار را خانم لیلا کافی ترجمه کرده است که ترجمه‌ای بسیار روان، خوانا  و در خور می‌باشد.



لینک‌ یادداشت‌های مرتبط

چرا ادبیات. ماریو بارگاس یوسا

در باب خواندن. مارسل پروست  


نظرات 1 + ارسال نظر
مدادسیاه 1403/06/11 ساعت 02:10 ب.ظ https://frnouri.blogsky.com

سلام و درود
با وبلاگ شما از طریق سایت دوستمان میله بدون پرچم آشنا شدم. ویژه نامه ی بخارا را در همان زمان انتشار خوانده بودم و همین مقاله را هم. تحت تاثیر یادداشت شما دوباره آن را خواندم و دوباره از آن لذت بردم.
جمع بندی تان از مطلب خیلی خوب است. بخش پایانی مقاله وولف (کتاب خوان ها در قیامت) بسیار زیبا و تاثیر گزار است.

سلام و عرض ادب.
اتفاقا من هم با وبلاگ شما از طریق میله بدون پرچم آشنا شده بودم و از دنبال کننده‌های وبلاگ شما هستم.
مرسی از اینکه وقت گذاشتید و یادداشت منو خوندید و تشکر بابت نظر مثبتتون.
اتفاقا کامنت شما هم باعث شد که من هم دوباره مقاله خانوم وولف رو بخونم. تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد