راوی چهارم
راوی چهارم

راوی چهارم

در باب خواندن. مارسل پروست

نویسنده‌های خوب کتاب‌خوان‌های خوبی هم هستند. آنها درباره کتاب خواندن ایده‌ها و نظراتی دارند که بسیار جذاب و شنیدنی‌ست. برای مثال ویرجینیا وولف مقاله‌ای دارد به نام چگونه باید کتاب خواند. این مقاله که از لحاظ ساختاری بی‌شباهت به شعر نیست، آنچنان از مفاهیم بدیع غنی‌ هست که می‌تواند سطح بینش هر خواننده‌ای را تا چند درجه ارتقا دهد. (یادداشت مربوط به آن را می‌توانید در اینجا بخوانید.) در یادداشت قبلی هم مطلبی نوشته بودم درباره فواید خواندنِ ادبیات از زبان ماریو بارگاس یوسا، نویسنده معاصر آمریکای جنوبی. (اگر علاقه داشتید می‌توانید آن را در اینجا بخوانید.) موضوع یادداشت امروز هم در همین زمینه است یعنی کتاب خواندن، تاثیرات آن، و نقش و جایگاه آن در زندگی انسان اما این بار از زبان مارسل پروست، نویسنده قرن بیستم فرانسوی، و با این تفاوت که در اینجا نگاه مارسل پروست بیشتر معطوف است به خطرها و زیان‌هایی که کتاب خواندن می‌تواند برای ذهن انسان داشته باشد.

_________________________

  

جان راسکین (هنرشناس، طراح، نقاش و متفکر اجتماعی برجسته قرن نوزدهم انگلستان) در سال ۱۸۶۴ یک سخنرانی داشت به نام خزانه پادشاهان با موضوعیت خواندن و مطالعه کردن و فایده آن. در همین سال سخنرانی دیگری داشت درباره نقش زن به نام باغ ملکه‌ها. بعدها متن این دو سخنرانی در کتابی با نام کنجد و سوسن‌ها گردآوری شد. در سال ۱۹۰۶ یعنی شش سال پس از مرگ جان راسکین، مارسل پروست که از دوستداران و علاقه‌مندان راسکین بود، کتاب کنجد و سوسن‌ها را از زبان انگلیسی به فرانسه ترجمه کرد و برای آن مقدمه‌ای نوشت به نام در باب خواندن. این مقدمه پاسخ مارسل پروست است به دیدگاه جان راسکین درباره کتاب خواندن، و به گفته خود پروست "تاملی در باب همان موضوعی که جان راسکین در خزانه پادشاهان به آن پرداخته است: فایده خواندن". در حقیقت پروست با نظرات جان راسکین درباره کتاب خواندن و فواید آن مخالف است و این مقدمه را نقدی غیر مستقیم بر نظرات او می‌داند.

_________________________

 

کتاب خواندن در کودکی

کتاب در باب خواندن را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد. 

پروست در ابتدا و پیش از هر چیز حساب خواندن‌های دوران کودکی‌مان را از خواندن‌های دوره بزرگسالی‌مان جدا می‌کند؛ او در بخش آغازین کتاب که آکنده از مفاهیم زمان، گذشته و خاطره است، با زبان ادبی خودویژه‌اش درباره لذت کتاب خواندن در زمان کودکی و نوجوانی‌اش صحبت می‌کند، و با بیان گوشه‌ای از خاطرات کتابخوانی‌های آن دوره از زندگی خود، نسبت به ارزش و جایگاه آن در حیات فکری خود ادای دین می‌کند.

با این وجود پروست ارزش خواندن‌های دوره کودکی را نه در خودِ کتاب خواندن و آنچه از آن کتاب‌ها به یاد ما مانده، بلکه در خاطره‌هایی می‌داند که از آن روزها و آن مکان‌ها در یاد ما مانده است:

"اینکه آنچه این خواندن‌ها قبل از هر چیز در ما به جا می‌گذارند، تصویر مکان‌ها و روزهای این کتاب‌خوانی‌هاست. من از افسون آنها رها نشده‌ام: هر گاه قصد سخن گفتن از آنها را کرده‌ام، از بسی چیزهای دیگر سخن گفته‌ام، مگر خود کتاب‌ها، زیرا این خواندن‌ها درباره آن کتاب‌ها با من سخن نگفته‌اند."

پروست پس از این بخش خاطره‌انگیز و جذاب که خواننده را با به یاد آوردن خاطرات خوش دوران کودکی‌اش با خود همراه می‌کند، به موضوعاتی می‌پردازد که جان راسکین درباره کتاب خواندن مطرح کرده است.


کتاب به مثابه یک دوست یا یک اندیشه؟

آنچه که راسکین و پروست را درباره کتاب خواندن مقابل هم قرار می‌دهد این است که راسکین به خواندن تقدسی بخشیده است که پروست با آن مخالف است.

از نظر راسکین، ما در طول زندگی خود فرصت و قدرت محدودی داریم تا با کسانی که از لحاظ خرد و دانایی بسیار بالاتر از ما هستند ارتباط دوستانه برقرار کنیم. او خواندن را به مفهوم دقیق کلمه گفت‌وگویی می‌داند با افرادی که بسیار داناتر و جذاب‌تر از کسانی هستند که فرصت آشنایی با آنها را در طول زندگی خود داریم.

پروست برخلاف راسکین عقیده دارد که خواندن را نمی‌توان با گفت‌وگو کردن یکی دانست. از نظر پروست تفاوت بین یک دوست و یک کتاب در نوع ارتباط ما با آنهاست نه در میزان خرد و دانایی آن. ارتباط ما هنگام گفت‌وگو با یک دوست با خود آن شخص است اما هنگام کتاب خواندن، ما با یک اندیشه ارتباط داریم. اندیشه‌ای دیگر که اندیشه ما در تنهایی مطلق با آن ارتباط می‌گیرد:

"تفاوت بنیادین میان یک کتاب و یک دوست در خرد و فرزانگی کم یا بیش آنها نیست، بلکه در روش ارتباط ما با آنهاست. خواندن، برخلاف گفت‌وگو، برقراری ارتباط است با اندیشه‌ای دیگر، اما در تنهایی مطلق، یعنی با ادامه برخورداری از نیروی اندیشه که مختص تنهایی محض است و گفت‌وگو کردن بلافاصله آن را از بین می‌برد، با ادامه برخورداری از الهام، و حفظ تمامی کار پرثمری که ذهن با خود می‌کند."


نقش محدود کتاب خواندن و تاثیرات این محدودیت در فعالیت ذهن انسان

پروست، خواندن را که معجزه پربار ارتباط در دل تنهایی می‌نامد، بسیار برتر از آنچه که راسکین درباره آن گفته‌است می‌داند. اما باز هم به نظر او خواندن آنچنان که راسکین می‌گوید در حیات فکری ما نقش مهم و تعیین‌کننده‌ای ندارد.

پروست کتاب خواندن را دارای محدودیت‌هایی می‌داند که در ذات و سرشت آن وجود دارد. او برای نشان دادن این محدودیت‌ها باز هم به کتاب خواندن‌های دوره کودکی خود رجوع می‌کند. و یکی از کتاب‌هایی را که در زمان کودکی‌اش خوانده بود برای ما مثال می‌زند. او می‌گوید که در کتاب ناخدا فرکاس، نوشته تئوفیل گوتیه (نویسنده، شاعر و روزنامه‌نگار فرانسوی قرن نوزده) جملاتی بود که آنها را بسیار دوست می‌داشت: "خنده در ذات خود هرگز بی‌رحمانه نیست، خنده آدمیزاد را از دد و دام متمایز ساخته و چنانکه از اودیسه هومر، شاعر هلاسی، برمی‌آید، امتیاز ویژه ایزدان نامیرا و نیکبختی است که شکوهمندانه در فراغت ابدیت تا سرحد مستی می‌خندند." پروست احساس می‌کرد که این جمله‌ها بیانگر حقیقتی‌ست که گوتیه به طور کامل آن را شناخته ولی در کتاب خود فقط گوشه‌هایی از آن را به ما نشان داده است. و از این رو پروست درصدد برمی‌آمد تا کتابهای دیگر گوتیه را بخواند تا بخش‌های دیگری از حقیقتی که گوتیه به آن رسیده بود را بشناسد. پروست گوتیه را صاحب چنان بینشی از حقیقت می‌دانست که حتی می‌خواست گوتیه به او بگوید درباره فلان نویسنده یا شاعر چگونه باید فکر کند و یا در مورد درس خواندن و انتخاب شغلش هم او را راهنمایی کند.

پروست در اینجا این نتیجه‌گیری را می‌کند که کتاب خوب در همان حال که فهمیدن نقش بنیادین و در عین حال محدود کتاب خواندن را برای ما امکان‌پذیر می‌کند، دارای یک ویژگی مهم و شگرف است و آن بیدار کردن میل و خواست ما برای دانستن است.

"و به راستی، یکی از ویژگی‌های مهم و شگرف کتابهای خوب... همین است: فرجام‌ها برای نویسنده و برانگیزش‌ها برای خواننده. به درستی احساس می‌کنیم دانایی ما جایی آغاز می‌شود که دانایی نویسنده به پایان می‌رسد..."

حال سوال اینجاست که این بیداری چگونه اتفاق می‌افتد؟ پروست می‌گوید نویسنده زمانی می‌تواند ما را به آن مرحله بیداری برساند که ما را وادار کند در آن زیبایی مطلق که در اوج تلاش هنری خود آن را خلق کرده تامل کنیم. [همذات پنداری؟] اما با آگاهی از یک قانون مهم ذهن، قانونی که می‌گوید:

"ما نمیتوانیم حقیقت را از دیگران دریافت کنیم و باید آن را خود بیافرینیم."

(تامل کردن در زیبایی مطلق آفریده شده توسط نویسنده => بیدار شدن میل و خواست ما برای درک حقیقت => شروع تفکر خلاقانه => خلق حقیقت شخصی)


نویسنده به مثابه یک نقاش

از نظر پروست نویسنده مانند یک نقاش، نگاه کردن را به ما می‌آموزد. اما آنچه که نویسندهنقاش به ما نشان می‌دهد در چشم برهم زدنی از نظر ناپدید می‌شود. و این همان ارزش و در عین حال همان محدودیتی است که در ذات و سرشت خواندن وجود دارد. پروست می‌گوید که خواندن چیزی جز برانگیزش نیست و آن را باید به مثابه یک اصل در زندگی بپذیریم:

"خواندن دروازه حیات فکری‌ست؛ می‌تواند ما را به آن هدایت کند، اما برسازنده آن نیست."


کتاب به مثابه یک درمانگر

پروست سپس به نقش درمانی کتاب خواندن می‌پردازد. او تنبلی ذهن را همانند افسردگی روحی می‌داند. و می‌گوید همانگونه که در بیماریِ افسردگی، فرد افسرده با وجود سالم بودن ارگانیسم‌هایش میلی به استفاده از آنها ندارد و اگر تکانه‌ای از بیرون به او وارد نشود رفته‌رفته رخوت اراده‌اش منجر به زوال ارگانیک او خواهد شد، ذهن تنبل نیز به همین گونه است. او می‌گوید تنبلی ذهن مانع از غور خودجوش ذهن در ژرفناهای خویشتن که خود منشا حیات فکری راستین هستند می‌شود. این ذهن تنبل و منفعل که هیچ مداخله بیرونی آن را برای دست یافتن به عرصه حیات فکری تحریک نکرده است سرانجام اصالت و نیروی خلاقه خود را از دست خواهد داد. او می‌گوید که ذهن تنبل و کاهل نیاز به تکانه‌ای دارد که باید آن را از فرد دیگری و آنهم در تنهایی محض دریافت کند تا نیروی خلاقه ذهن خود را باز بیابد. و خواندن را تنها روشی می‌داند که می‌تواند بر چنین اذهانی تاثیر بگذارد.

پروست بازهم یادآوری می‌کند که خواندن در تمام حالات ذهن -چه ذهن عادی و چه ذهن بیمار و تنبل- تنها به شکل انگیزش عمل می‌کند و هیچگاه نمی‌تواند جایگزین عملکرد شخصی ذهن شود؛ همانطور که روان‌درمانگر فقط میل و اراده را به بیمار افسرده برمی‌گرداند تا از ارگانیسم‌های سالم خود استفاده کند. به نظر پروست تمامی اذهان، کمابیش به این تنبلی یا رکود دچار هستند.


نقش و جایگاه واقعی کتاب در حیات فکری انسان و چگونگی رویکرد ما نسبت به کتاب خواندن

پروست معتقد است که خواندن در حیات فکری ما نقش محرک را دارد و اگر چشم‌های ما را به حیات شخصی ذهنمان باز کند و ما این نقش را از او بخواهیم برایمان بسیار سودمند خواهد بود اما اگر آن را جایگزینی برای فعالیت شخصی ذهنمان بدانیم و با آن منفعلانه برخورد کنیم و مانند یک خوراک آماده که دیگران برای تهیه آن زحمت کشیده‌اند و ما فقط مصرف‌کننده آن باشیم، برایمان بسیار خطرناک خواهد بود.


از دیگر خطراتِ خواندن

از نظر پروست کتاب خواندن خطرات دیگری ‌هم دارد، خطراتی که بیشتر در کمین آدمِ پُرخوانده می‌نشیند. گویی برای برخی افراد کتاب خواندن به جای آنکه وسیله‌ای باشد برای رسیدن به اندیشه مستقل ذهن، بیشتر وسیله‌ای می‌شود برای ایجاد یک شان و منزلت کاذب برای آن فرد: ذهنی تشخص‌پرست و فاقد خلاقیت (اسنوبیزم):

"ذهن غیرخلاق او بلد نیست محتوایی را که ممکن است ذهن او را پربارتر سازد از کتاب‌ها استخراج کند. او خود را به تمامی گرفتار ظاهر کتابها می‌سازد که، به جای اینکه برای او عنصری قابل جذب، و اصل زندگی باشد، چیزی نیست جز جسمی بیگانه، اصل مرگ."

در واقع پروست میل به کتاب خواندن را نشانه هوش می‌داند. این میل با میزان هوش رشد می‌‌کند. اما در عین حال این پدیده را بدون عیب نمی‌داند:

"در حقیقت، این موضوع که اذهان برتر خوره کتاب‌اند هرگز ثابت نمی‌کند که این عیبی برای انسان نباشد. از اینکه انسانهای متوسط غالبا کاری‌اند و باهوش‌ها غالبا تنبل، نمی‌توان نتیجه گرفت که برای ذهن انسان تنبلی بهتر از کار است."


جنسِ دوستی با کتاب

پروست سپس به همان مفهوم رفاقت که جان راسکین عنوان کرده بود برمی‌گردد. از نظر پروست که او هم کتاب خواندن را نوعی رفاقت می‌داند، اما آن را با دوستی و رفاقت میان انسان‌ها متفاوت می‌داند، در مقابلِ رفاقت با انسان‌ها که آمیخته با دروغ و ریاست و رفته‌رفته رنگ عادت می‌گیرد و در خلال آن سخنان بیهوده به همدیگر می‌گوییم، کتاب خواندن دست کم رفاقتی صادقانه و بدون خودپرستی است. و این ویژگی مدیون غایب بودن نویسنده است:

"در خواندن، رفاقت به یکباره به خلوص نخستین خود بازمی‌گردد. با کتاب‌ها نیازی به ادب و نزاکت نیست. اگر شبی را با آنها سپری می‌کنیم از آن است که واقعا دلمان می‌خواهد با آنها باشیم. دست‌کم آنها را بیشتر اوقات جز با بی‌میلی ترک نمی‌کنیم. و وقتی ترکشان کردیم، خبری از اندیشه‌هایی که رفاقت‌ها را تباه می‌کنند در ذهن ما نیست: درباره ما چه فکری کردند؟ مبادا خوب رفتار نکردیم؟ آیا از ما خوششان آمد؟ و بیم فراموش شدن به خاطر یکی دیگر. تمام آن پریشانی‌های رفاقت در آستانه این رفاقتِ ناب و آرامِ خواندن پایان می‌یابند..."

_________________________


پی‌نوشت: کتاب در باب خواندن به دلیل زبان ادبی ویژه مارسل پروست و بیان پیچیده‌اش نیازمند داشتن تمرکز بالا هنگام خواندن است؛ و دقیقا همین ویژگی‌‌ها، و نیز نگاه و نگرش عمیقی که پروست به موضوع خواندن دارد، و مثال‌هایی که در خلال نظریه‌ها و تحلیل‌های خود از نویسندگان و نقاشان و اندیشمندان مختلف می‌آورد، این کتاب را به صورت نوشته‌ای پراهمیت و بسیار جذاب و خواندنی درآورده است.

درباره ترجمه: ترجمه کتاب را  بنیامین مرادی انجام داده که به نظر من ترجمه بسیار خوبی از کار درآمده‌است. و اگر از پیچیدگی‌های بیانی نوشته‌های پروست آگاه باشیم ارزش این ترجمه برای ما بیشتر مشخص خواهد شد.   

 

مشخصات کتاب من: در باب خواندن. مارسل پروست. ترجمه بنیامین بهادری. نشر مرکز. چاپ سوم. سال ۱۴۰۰. قطع پالتویی. (۱۱۹ صفحه با حساب بخش گاهشمار و کتابشناسی) 



لینک یادداشت‌های مرتبط

چرا ادبیات. ماریو بارگاس یوسا

چگونه باید کتاب خواند. ویرجینیا وولف




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد