ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یادداشتهای یک دیوانه مجموعه داستان کوتاهی ست به قلم نیکلای گوگول نویسنده قرن ۱۹ روسی. این کتاب که با ترجمه خشایار دیهیمی و در نشر نی چاپ شده است شامل هشت داستان کوتاه به نامهای یادداشتهای یک دیوانه، کالسکه، بلوار نیفسکی، ماجرای نزاع ایوان ایوانوویچ و ایوان نیکیفوروویچ، دماغ، مالکین قدیمی، ایوان فئودوروویچ اشپونکا و خالهاش، و شنل –شاهکار معروف گوگول– میباشد.
سادگی بیان و طنز هوشمندانه از مهمترین ویژگیهای قلم گوگول است. در خطبهخط نوشتههای او بازتاب روح انسانی و شریف او را میتوان دید. در آثار گوگول درک عمیق او از زندگی مردم طبقه تهیدست در جامعه طبقهبندی شده روسیه قرن ۱۹، مخالفت او با ریا و دورنگی و خودنمایی و جلوهفروشی طبقه اشراف و ستایش او از زندگی ساده و بیآلایش مردم روستایی نمایان است.
با خواندن این کتاب درمییابیم که چرا بسیاری از نویسندگان و منتقدان ادبی، گوگول را پدر نثر روسی و یا پدر قصه کوتاه مینامند. و همچنین متوجه تاثیر او بر دیگر نویسندگان روسیه، مثل چخوف و داستایفسکی خواهیم شد. به نظر من حتی محمدعلی جمالزاده داستاننویس ایرانی هم تاثیر زیادی از نیکلای گوگول گرفته است.
برای آشنا شدن با نثر گوگول در اینجا میتوانید بخشی از آغاز داستان بلوار نیفسکی را بخوانید:
هیچ چیز نمیتواند جالبتر ازبلوار نیفسکی باشد، حداقل در سنپترزبورگ که اینطور است. در واقع این بلوار همه چیز و همه چیز است. درخششاش خیرهکننده است -نگین پایتخت ماست. مطمئنم که هیچیک از کارمندان پریدهرنگ شهر ما حاضر نخواهند بود بلوار نیفسکی را با تمام ثروتهای جهان عوض کنند. منظورم فقط کارمندان جوان بیستوپنج ساله نیست که سبیلهای قیطانی و کتهای خوشدوخت دارند، بلکه سخنم شامل آقایان محترم سالخوردهای نیز میشود که موهای سفید از چانهشان آویزان است و کلهشان مثل یک بشقاب نقرهای برق میزند. -اینان نیز احساساتی پرجذبه و هیجانانگیز نسبت به بلوار نیفسکی دارند. و چه بگویم در مورد خانمها! -خانمها حتی از این هم بیشتر شیفته بلوار نیفسکی هستند. میبخشید اما اصلا کیست که شیفتهاش نباشد؟ همین که قدم به بلوار نیفسکی میگذارید، در گردشگاه بیانتهایش خودتان را از یاد میبرید. ممکن است گرفتاری عاجلی داشته باشید که باید به فکرش باشید، اما به محض اینکه وارد نیفسکی شدید همه دلمشغولیها از خاطرتان میرود. اینجا تنها مکانی است که شما میتوانید افرادی را بیابید که بیهیچ دلیلی اینسو و آنسو میروند و هیچ انگیزه مادی و تجاری که تمام سنپترزبورگ بدان آلوده است، ندارد...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پینوشت: مجموعه داستان کوتاه یادداشتهای یک دیوانه گزینه مناسبی برای آشنا شدن با قلم گوگول و شروع خوبی برای خواندن آثار حجیمتر این نویسنده از جمله نفوس مرده و حتی شروع خوبی برای خواندن ادبیات روسیه میباشد.
درباره ترجمه: من این کتاب را با ترجمه خوب و روان خشایار دیهیمی خواندهام.
مشخصات کتاب من: یادداشتهای یک دیوانه و هفت قصه دیگر، نیکلای گوگول، ترجمه خشایار دیهیمی، نشر نی، چاپ بیست و یکم، سال ۱۳۹۹.
لینک یادداشتهای مرتبط
شبانه مرد گاریچی
به خانه میکشد خود را
اگر که مادیان خسته
اگر طناب هم پاره
درون مرد همواره
کشیده میشود باری
"حسین صفا"
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
داستان اندوه روایتگر نیاز پیرمردی داغدار است به یک گوش شنوا تا از غم و اندوهش با او بگوید. پیرمرد پسرش را از دست داده و حالا زمان سوگواری است. اما فقر و بیکسی فرصت این سوگواری را از او گرفته است. پیرمرد درشکهچی برای کار به شهر آمده و کس و کارش در روستا هستند. او در این شهر غریب است. در شهر همه به کار و زندگی خود مشغولاند. همه در حال گذرند و کسی وقت ایستادن و حوصله شنیدن حرف دل دیگران را ندارد.
داستان اندوه بسیار ساده است. چخوف خیلی ساده و صریح و بدون هیچ پیچیدگی و حاشیهای حرف خود را زدهاست: اندوه خویش را به که گویم؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شرح ماجرا
آیونا پوتاپف، درشکهچی پیر و فقیریست که اندوهی بزرگ و جانکاه در دل دارد. او به تازگی پسر جوان خود را در اثر بیماری از دست داده است. غم از دست دادن فرزند برای آیونا بسیار سنگین است. او نمیتواند به تنهایی بار این غم را به دوش بکشد و میخواهد با کسی صحبت کند تا درد و اندوهاش اندکی تسلی یابد. اما آیونا بسیار تنهاست و هیچ کس را ندارد تا از غم خویش با او سخن بگوید. هیچ کس نیست که حتی چند دقیقه برای شنیدن حرفهای او وقت صرف کند، به حرفهای او گوش دهد، با درد او آه بکشد و برای او غصه بخورد.
آیونا چندین بار تلاش میکند تا همدردی یا حداقل گوش شنوایی برای خود پیدا کند. او با هر کس که برخورد میکند سر صحبت را باز میکند. یک بار با افسری که مسافر درشکهاش است شروع به درد دل میکند، اما این درد دل ادامه نمییابد. چشمان بسته مسافر نشان از این دارد که حوصلهای برای شنیدن حرفهای درشکهچی ندارد. درشکهچی ناامید میشود و باز در اندوه خود غرق میشود. بار دیگر سه جوان بیسروپا سوار درشکهاش میشوند. آیونا با آنها شروع به صحبت از غم خود میکند اما آنها هیچ توجهی به حرفهای او ندارند و با توهین و تحقیر با او حرف میزنند. آیونا به قدری تنهاست که به توهینهای آنها توجهی نمیکند و همین حضور آنها کافیست که اندکی از غم و اندوه خود را فراموش کند. اما با به مقصد رسیدن آنها، آیونا دوباره تنها میشود و غم جانکاهاش دوباره به جانش میافتد.
تا پایان شب، چرخه تکراریِ امیدِ یافتن همدرد، ناامیدی، تنهایی و هجوم غم جانکاه، چندین و چند بار تکرار میشود. و تلاشهای آیونا برای یافتن گوش شنوا در این شهر شلوغ و سرد، به نتیجهای نمیرسد. تا اینکه پیرمرد، همدرد خود را نه در میان این مردم که هر کدام سر در کار خود دارند، بلکه در جایی دیگر و در کسی دیگر مییابد، کسی که به او بسیار نزدیک است...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
توضیح کوتاه درباره کتاب: داستان اندوه یکی از داستانهای کوتاه آنتوان چخوف است. این داستان به همراه پنج داستان کوتاه دیگر از همین نویسنده، به نامهای وانکا، خوابآلود، دانشجو، گریشا و اسقف، در کتابی با عنوان آنتوان چخوف (شش داستان و نقد آن) گردآوری شده است.
درباره ترجمه: بهروز حاجیمحمدی ترجمهای روان و درست از داستانهای این مجموعه به دست داده است. این مترجم توانا علاوه بر ترجمه داستانها، تحلیلی هم برای هر یک از آنها نگاشته است.
مشخصات کتاب من: آنتوان چخوف (شش داستان و نقد آن). ترجمه بهروز حاجیمحمدی. انتشارات ققنوس. چاپ سوم. زمستان ۱۳۸۴.
لینک یادداشتهای مرتبط