راوی چهارم
راوی چهارم

راوی چهارم

آمریکا. فرانتس کافکا

آمریکا یکی از سه داستان بلند کافکا می‌باشد؛ در کنار دو رمان دیگر او یعنی محاکمه و قصر. کافکا در یادداشت‌های روزانه‌اش این رمان را مفقودالاثر می‌نامید و در ابتدا فصل اول آن را به صورت یک داستان کوتاه مستقل به نام آتش‌انداز منتشر کرد. سال‌ها بعد ماکس برود (دوست صمیمی کافکا) پس از مرگ او این رمان را به صورت کامل‌تری منتشر کرد و نام آمریکا را بر آن گذاشت؛ چرا که به گفته او، کافکا در گفت‌وگوهایش آن را رمان آمریکایی خود می‌نامید.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کلیت داستان

رمان آمریکا شرح ماجراهای پسرک نوجوانی به نام کارل روسمن  است که در پراگ زندگی می‌کند ولی پدر و مادرش به دلیل خطایی که سهوا از او سر زده است، و برای جلوگیری از پیامدهای بیشتر آن، او را با یک کشتی راهی کشور آمریکا می‌کنند.

کارل بعد از رسیدن به آمریکا، هنگام پیاده شدن از کشتی متوجه می‌شود که چتر خود را داخل کشتی جا گذاشته است؛ از این رو چمدان خود را به یکی از مسافران می‌سپارد و خودش برای براداشتن چتر به داخل کشتی برمی‌گردد؛ اما به دلیل تودرتو بودن راهروهای کشتی و آشنا نبودن او با فضاهای داخل کشتی به جای پیدا کردن اتاق خود به اشتباه وارد اتاق دیگری می‌شود که مردی ناآشنا در آن ساکن است.

پس از صحبت‌هایی که بین کارل و آن مرد درمی‌گیرد، پسرک متوجه می‌شود که آن مرد کارگر آتش‌انداز کشتی است. آتش‌انداز از وضعیت خود در کشتی دل پری دارد؛ او که حالا گوش شنوایی برای درد دل پیدا کرده است، سفره دل خود را پیش کارل باز می‌کند: آتش‌انداز از کار زیاد و تکراری که هیچ خلاقیت و ابتکاری در آن نیست و هیچ پاداش و تشویقی در پی ندارد از یک طرف، و از دشمنی و آزار و اذیت‌های سرکارگر کشتی از طرف دیگر شکایت دارد.

کارل متوجه می‌شود آتش‌انداز به عنوان یک کارگر زحمتکش موقعیت متزلزلی در آن کشتی دارد و به فکر کمک به او می‌افتد. کارل به او پیشنهاد می‌کند که پیش مقامات بالای کشتی رفته و خواسته‌ها و شکایات خود را برای آنها بیان کند. آتش‌انداز قبول می‌کند و کارل نیز برای دفاع از آتش‌انداز  به همراه او وارد دفتر کشتی می‌شود.

در دفتر کشتی که ناخدا و چند صاحب‌منصب دیگر حضور دارند، آتش‌انداز شکایات خود را بیان می‌کند اما صاحب‌منصبان گویا اهمیتی به حرف‌های او نمی‌دهند؛ خصوصا اینکه آتش‌انداز به دلیل غلیان احساسات و هیجان زیادی که هنگام صحبت کردن دارد نمی‌تواند حرف دل خود را آنگونه که می‌خواهد بیان کند؛ و همین امر آنها را بیش از پیش از گوش دادن به حرف‌های آتش‌انداز روگردان می‌کند.

آتش‌انداز اگر شانس اندکی هم در جلب توجه مقامات کشتی به حرف‌ها و شکایات خود داشت، با آمدن سرکارگر کشتی به دفتر و صحبت‌های او علیه آتش‌انداز همان شانس اندک را هم از دست داد.

در این میان اتفاق غیرمنتظره‌ای رخ می‌دهد که علاوه‌بر اینکه منجر به پس رانده شدن و نادیده گرفتن بیش‌ از پیش آتش‌انداز از طرف مقامات کشتی می‌شود، بلکه مسیر زندگی کارل و مسیر داستان را به کلی عوض می‌کند.

آن اتفاق غیر منتظره از این قرار بود که یکی از مقاماتی که داخل دفتر بود حدس می‌زند که کارل روسمن خواهرزاده اوست؛ او پس از کمی پرس‌وجو از کارل، از این موضوع کاملا مطمئن می‌شود. مرد بلندپایه که از پیدا کردن خواهرزاده خود بسیار خوشحال است تصمیم می‌گیرد که کارل را همراه خود به منزلش ببرد. کارل با دلی غمزده و چشمانی اشکبار به خاطر شکست آتش‌اندار در حق‌خواهی خود، به همراه دایی تازه‌یافته‌اش به سوی دنیای تازه و سرنوشت تازه خود روان می‌شود.

کارلِ نوجوان که هنگام شروع سفر فقط یک چمدان و یک چتر همراه خود داشت حالا موقعیتی استثنایی برایش پیش آمده بود: یک خویشاوند بسیار ثروتمند و پرنفوذ که او را درکشوری بزرگ به نام آمریکا تحت حمایت خود قرار می‌داد.

کارل در کنار دایی خود از مواهب این زندگی نوظهور برخوردار بود: زندگی در بهترین برج‌های آمریکا، انواع کلاس‌های آموزشی و تفریحی، یادگیری پیانو، اسب‌سواری، آشنایان جدید و رفت‌وآمد با افراد پرنفوذ و ثروتمند.

باری... زندگی در رفاه و آسایش کامل برای او مهیا بود تا اینکه یک روز در اثر یک اتفاق که منجر به از بین رفتن اعتماد دایی کارل نسبت به او می‌شود، کارل حمایت‌های دایی‌اش را به طور کامل از دست می‌دهد؛ و  از آن اتفاق به بعد بار دیگر زندگی کارل دستخوش تغییرات بزرگی می‌شود و کشور بزرگ آمریکا –کشور رویاها و فرصت‌ها– جلوه‌های جدیدی از خود را برای  کارل نوجوان نمایان می‌کند. 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نکته‌هایی درباره رمان آمریکا:

عنصر تصادف و شانس
یکی از عناصری که کافکا در شکل‌دهی به داستان خود در رمان آمریکا از آن بسیار استفاده کرده عنصر شانس و تصادف است. می‌توان گفت از همان اولین اتفاقی که عامل اصلی مهاجرت شخصیت اول رمان از زادگاهش به آمریکا می‌شود (یعنی رابطه او با خدمتکار خانه) تا جا گذاشتن چترش در کشتی، از دست دادن چمدانش، راه پیدا کردن به اتاق آتش‌انداز و آشنایی‌اش با او و سپس پیدا شدن اتفاقی دایی‌اش و بعد، از دست دادن حمایت‌های او، پیدا شدن دوباره چمدانش، آشنایی او با دو مرد آسمان‌جل و سوءاستفاده‌گر، آشنا شدن او با آشپز هتل و برخورداری از حمایت‌های او، پیدا کردن شغلی در هتل و الی آخر،  همگی رشته‌ای از عوامل تصادفی و اتفاقی هستند که گاه به نفع کارل روسمن هستند و گاه به ضرر او. گویی کارل وارد مکانی شده است که از انبوهیِ جمعیت بدون اینکه خود خواسته باشد گاه به جلو رانده میشود و گاه به عقب و چپ و راست. 
اما نکته مهم و جالب داستان این است که کارل روسمن در همه این حوادث و اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی، موجودیت خود را با تمام توان حفظ می‌کند. در واقع پسرک رمان آمریکا پسر نوجوانی است خوش‌بین، امیدوار و باهوش که تمام تلاش خود را برای غلبه بر بدبیاری‌ها به کار می‌برد و هیچگاه دست از تلاش برای نجات خود از مخمصه‌هایی که در آنها گیر می‌افتد برنمی‌دارد. هوش و ذکاوت و در عین حال پاکدلی او از ویژگی‌هایی‌ست که همیشه در بدترین شرایط از او محافظت می‌کند.
در رمان آمریکا، شخصیت اصلی رمان همانند شخصیت رمان قصر سرشار از شور و هیجان و نگاه مثبت و امیدواری است، چیزی که در شخصیت اصلی رمان محاکمه این عناصر بسیار کمتر هستند.

شباهت‌ها و تفاوت‌های آمریکا با دو رمان دیگر قصر و محاکمه
رمان آمریکا در مقایسه با رمان‌های قصر و محاکمه به طور کلی جنبه‌های رئالیستی بیشتری دارد. اما این به معنی خالی بودن این رمان از ویژگی‌های کافکایی نمی‌باشد. در رمان آمریکا ویژگی‌های رمان کافکایی از قبیل نوع بیان او از جزئیات رفتار و حالات افراد، فضاسازی‌ها و نورپردازی‌ها، وجود فضاهای لابیرنتی که فرد در آنها گم می‌شود یا به بن‌بست می‌رسد، عنصر شانس و تصادف که منجر به تغییر مسیرهای اساسی، یا به مقصد نرسیدن‌ها می‌شود، به وضوح از فصل سوم شروع می‌شود. در واقع در این رمان هر جا که خواننده گمان می‌کند در حال خواندن یک رمان رئال است ناگهان با یک ویژگی کافکایی مواجه می‌شود تا به او یادآوری کند که تو قرار نیست یک رمان عادی بخوانی!

توصیف ماشینیسم
کافکا در رمان آمریکا تصویرسازی‌های فوق‌العاده‌ جذابی دارد. یکی از آنها توصیف او از ماشینیسم است. او در چند جا به این پدیده که از مظاهر عصر جدید است می‌پردازد. از جمله در اوایل رمان از زبان آتش‌انداز که از کار تکراری و یکنواخت خود شکایت می‌کند، نمونه‌ای دیگر کار آسانسورچی‌ها در هتل است، ولی بهترین تصویرسازی او از ماشینیسم مربوط به کار به شدت مکانیکی بخش اطلاعات هتل است. با توجه به اینکه کافکا این رمان را در سالهای ۱۹۱۲ نوشته است یعنی سالها پیش از ساخت فیلم عصر جدید چاپلین.

جنبش‌های کارگری
یکی از موضوعات مهمی که کافکا در رمان آمریکا در چند جا به آن اشاره می‌کند موضوع اعتراضات کارگری است. اولین اشاره او به این موضوع در همان ابتدای داستان در شکایت‌ها و اعتراضات آتش‌انداز از وضعیت کارخود و حقوق پایمال شده‌اش و بی توجهی مقامات به اعتراضات او نمودار می گردد. بعدها در چند جای رمان به تظاهرات خیابانی کارگران اشاره می شود.
کافکا و چارلز دیکنز
کافکا در نامه‌های خود نوشته بود که این رمان را به تقلید از رمان‌های چارلز دیکنز نوشته است.
کافکا و آمریکا
کافکا در این رمان توصیفات فوق العاده‌ای از کشور آمریکا می‌کند. این در حالی است که او هیچگاه به آمریکا نرفته بود و آن کشور را از نزدیک ندیده بود و تنها با خواندن چند سفرنامه و اطلاعاتی که از آنها به دست آورده  بود توانست  آن تصویرسازی های بی نظیر را از این کشور به دست دهد. 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پی‌نوشت 1: رمان آمریکا یکی از بهترین و جذاب‌ترین داستان‌های کافکاست. به نظر من آمریکا برای کسانی که هنوز رمان‌های قصر و محاکمه را نخوانده‌اند شروع مناسبی می‌تواند باشد. 
درباره ترجمه: من این کتاب را با ترجمه علی اصغر حداد خواندم که ترجمه بسیار عالی و روانی بود. در کل جناب آقای علی‌اصغر حداد بهترین مترجم کارهای کافکا هستند. همچنین مطالب پیوستی که در ابتدا و انتهای رمان چاپ شده است برای شناخت بهتر کافکا و نوشته‌هایش بسیار مفید است.

مشخصات کتاب من: آمریکا، فرانتس کافکا، ترجمه علی اصغر حداد، نشر ماهی، چاپ هفتم سال 1400، 304 صفحه، قطع رقعی.


لینک یادداشت‌های مرتبط



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد